نگاهش را تماشا کن
اگر فهمید..
مثل بز زل بزن و بعد چند ثانیه نگاهتو بدوز به یه گوشه دیگه و وانمود کن خیلی سخت غرق افکارتی و هرجایی رو ممکن بوده نگاه کنی؛
کاملا تضمینی جوابه.
حاشا قدیمی شده دیگه.
نگاهش را تماشا کن
اگر فهمید..
مثل بز زل بزن و بعد چند ثانیه نگاهتو بدوز به یه گوشه دیگه و وانمود کن خیلی سخت غرق افکارتی و هرجایی رو ممکن بوده نگاه کنی؛
کاملا تضمینی جوابه.
حاشا قدیمی شده دیگه.
این روزا هیچی واسه گفتن ندارم، همه چیز خاکستریه
......
دبیرمون میگفت چرا هروقت حالتونو میپرسم میگید خوب نیستید؟
و شیمای درونم خیلی دوست داشت با لحن حق به جانب یه لیست بلند بالا و نامتناهی از دلایلی که بخاطرش حالم(ون) بده رو شرح بده اما خستم، اونقدری خستم که حتی حوصله توضیح دادن دلیلشو ندارم
......
ممکنه بهو برم ظرفارو به شکل خودجوش بشورم و همزمان به overthink بپردازم، حالمو بهتر نمیکنه ولی حواسمو پرت میکنه.
......
آره این روزا کمتر از همیشه حرف میزنم، خیلی کمتر،
حتی با کسایی که وقتی میدیدمشون ذوق میکردم.
اینجوری به نفع همهست و کمتر باهم درگیر میشیم
ولی راه حل کارامدی نیست
دارم صورت مسئله رو پاک میکنم
.......
دو شات اسپرسو با سیروپ زهرمار خوردم و عمیقا ازش توقع دارم مشکلات زندگیمو حل کنه
سلام
می دونم اخیرا کمتر حالتو می پرسم و خودم حالم بیشتر جای پرسیدن داره. می دونی، آدم پاییز یکم دلگیر و خسته تر می شه.یهو برگ درختا زرد می شه، هوا بهونه گیر و یکمی سرد و یکمی گرم می شه. حتی خورشیدم سریعتر خسته می شه و زودتر غروب می کنه. به هرچی نگاه می کنی دلت میخود بگیری بخوابی.
ولی اونروز داشتم نگات می کردم و یهو سرحال شدم! با خودم گفتم ورونیکا! چی شد که اینو دیدی یهو سرحال شدی؟ گفتم نمیدونم! اونجا بود که فهمیدم همه واسم دلگیرن الا تو.
پاییز که میاد یاد اون شالگردن خوشگلات میوفتم که صورتت توشون گم می شد. یادم میوفته هوا داره سرد می شه و بیشتر بهونه واسه بغل کردنت دارم. هودیامو بیشتر می پوشی و پس نمی دی و منم بیشتر اصلا برام مهم نیست.
کلا پاییز که می شه دلم می گیره، ولی تا وقتی تو اینجایی کمتر واسم مهمه.