نکنه پاییز بشه و اینجا نباشه؟
نکنه بارون بیاد و چتر بیاره؟
اگه راه طولانی باشه و باهام راه نیاد چی؟
نکنه بهار بیاد ولی دیگه عید نباشه؟
نکنه پاییز بشه و اینجا نباشه؟
نکنه بارون بیاد و چتر بیاره؟
اگه راه طولانی باشه و باهام راه نیاد چی؟
نکنه بهار بیاد ولی دیگه عید نباشه؟
+لحن گفتارت خیلی غمگینانه است.
- زندگی هم کاملاً جدی و اندوهبار است در جهان از بعضی چیزها به حیرت میافتیم. ما در جهان یکدیگر را ملاقات و با هم رفاقت میکنیم و مثل لحظاتی که میگذرد در این جهان گشت و گذار میکنیم بعد از هم جدا میشویم بی خبر و اندوابار به سرعت لحظاتی که گذشت همه چیز تمام میشود و میرویم.
علم می گوید سرما، نتیجه کاهش گرماست.
پلوتینوس معتقد بود تاریکی بخاطر عدم وجود نور است.
اگوستینوس معتقد بود شر، نبود خیر و سرپیچی از خداست.
سرما وجود ندارد.
تاریکی موجودیت مستقل ندارد.
شر هویت متکی به خود ندارد.
به راستی که ترس های انسان همه از "عدم" نشات می گیرد.
پوچ، خالی، تهی.
سلام {به احتمالا خواننده های آینده وبلاگ}
این منم
شما قراره منو به اسم ورونیکا بشناسید
این اولین پستیه که اینجا میزارم و حس خوبی به این موضوع دارم
اینجا سعی میکنم خودم باشم، به دور از ایده آل گرایی ها و کمالگرایی های واگیردار سوشال مدیا
به دور از خود فرهیخته پنداری ها
اینجا، من منم
با تمام نقص هام
در وصف خودم، چیزی برای گفتن ندارم
آدمیزاد پیچیده تر ازیناس که کلمات بتونن توصیفش کنن
گاهی حس میکنم حتی خودمم خودمو خوب نمیشناسم
نفس عمیق.
اینتر.