The emanations of a rebellious brain

hi Idk what to say, I write sometimes lol

The emanations of a rebellious brain

hi Idk what to say, I write sometimes lol

۳ مطلب با موضوع «آلبرتو کناکس» ثبت شده است

خفگی، فرو رفتن، بالا آمدن، خفگی، تصور کردن، انکار کردن، تایید کردن، غرق شدن. حالا مثل گذشته با خوشحالی از تخته بند وجودم جدا نمی‌شوم. آمین. منتظر سپیده‌دم شدم. مشغول چه کاری؟ نمی‌دانم. هرکاری که می‌بایست انجام می‌دادم.چشم به پنجره دوختم. افسارم را به دست درد هایم سپردم، به ناتوانیم. و در پایان، یک آن به نظرم آمد که قرار است با کسی ملاقات کنم!

تعطیلات تابستانی به پایان می‌رسید. لحظه تعیین کننده نزدیک بود، هنگامی که تمام امید های مدفون در سینه او تحقق می‌یافت، یا نقش بر آب می‌شد. سرنوشت به مو بسته است.

۰ نظر 07 September 22 ، 13:00
Voronica Yang

+لحن گفتارت خیلی غمگینانه است.

 

- زندگی هم کاملاً جدی و اندوهبار است در جهان از بعضی چیز‌ها به حیرت می‌افتیم. ما در جهان یکدیگر را ملاقات و با هم رفاقت می‌کنیم و مثل لحظاتی که می‌گذرد در این جهان گشت و گذار می‌کنیم بعد از هم جدا می‌شویم بی خبر و اندوابار به سرعت لحظاتی که گذشت همه چیز تمام می‌شود و می‌رویم.

۰ نظر 29 August 22 ، 20:51
Voronica Yang

علم می گوید سرما، نتیجه کاهش گرماست.
پلوتینوس معتقد بود تاریکی بخاطر عدم وجود نور است.
اگوستینوس معتقد بود شر، نبود خیر و سرپیچی از خداست.

سرما وجود ندارد.
تاریکی موجودیت مستقل ندارد.
شر هویت متکی به خود ندارد.

به راستی که ترس های انسان همه از "عدم" نشات می گیرد.

پوچ، خالی، تهی.
 

۰ نظر 28 August 22 ، 22:25
Voronica Yang