The emanations of a rebellious brain

hi Idk what to say, I write sometimes lol

The emanations of a rebellious brain

hi Idk what to say, I write sometimes lol

۳ مطلب با موضوع «حَرفای مَردُم» ثبت شده است

این روزا هیچی واسه گفتن ندارم، همه چیز خاکستریه

......

دبیرمون می‌گفت چرا هروقت حالتونو می‌پرسم میگید خوب نیستید؟

و شیمای درونم خیلی دوست داشت با لحن حق به جانب یه لیست بلند بالا و نامتناهی از دلایلی که بخاطرش حالم(ون) بده رو شرح بده اما خستم، اونقدری خستم که حتی حوصله توضیح دادن دلیلشو ندارم

......

ممکنه بهو برم ظرفارو به شکل خودجوش بشورم و همزمان به overthink بپردازم، حالمو بهتر نمی‌کنه ولی حواسمو پرت می‌کنه.

......

آره این روزا کمتر از همیشه حرف میزنم، خیلی کمتر،

حتی با کسایی که وقتی می‌دیدمشون ذوق می‌کردم.

اینجوری به نفع همه‌ست و کمتر باهم درگیر می‌شیم

ولی راه حل کارامدی نیست

دارم صورت مسئله رو پاک می‌کنم

.......

دو شات اسپرسو با سیروپ زهرمار خوردم و عمیقا ازش توقع دارم مشکلات زندگیمو حل کنه

 

۰ نظر 13 October 22 ، 19:11
Voronica Yang

امروز که واسه صاحبخونه، بغیر از من بازم مهمون اومد شروع کردن به معرفی کردنم به ادمای حدید.

و من شده بودم اون دختره که کتابخوره و زبانش فوله و کتاب زبان اصلی می‌خونه و تیزهوشانم درس می‌خونه و اهداف بلند مدتشو دنبال می‌کنه و موسیقی کار می‌کنه و علاقه‌مند به هنره و وای چقدر متین و خوش برخورده.

و من فقط سکوت کردم یه لحظه انگار آب یخ ریختن رو سرم، اصلا فکر نمی‌کردم اون آدما واقعا انقدر نظر مثبت درمورد من داشته باشن.من واقعا لایق اینهمه تعریف و تمجید هستم؟ نکنه زیادی توقع بقیه رو از خودم بالا بردم؟

اگه یروز پامو کج بزارم چی؟ اگه فقط یذره راهو غلط برم چی؟

اگه یروز دیگه دلم نخواد اون "بچه مورد تایید" باشم چی؟

اینهمه آدم واکنششون قراره چی باشه؟

حتی فکر کردن بهش وحشتناکه

۰ نظر 03 September 22 ، 16:00
Voronica Yang

این روزا همه ازم درمورد آینده سوال می کنن
کدوم رشته؟
کدوم شغل؟
کدوم مسیر؟
کدوم کشور؟
کدوم مهارت؟

کاش روم می شد بهشون بگم اونروز تو فروشگاه حتی نتونستم بین دنت ها یکی رو انتخاب کنم و انقدر وایسادم جلو یخچال که یکی ازون فروشنده ها حس کرد به کمک احتیاج دارم. بعد واسه اینکه چیزی نگه دوتا برداشتم سریع رفتم.
من کارامل و شکلاتی دوست دارم ولی پسته ای و وانیلی برداشته بودم...

۰ نظر 01 September 22 ، 12:03
Voronica Yang