The emanations of a rebellious brain

hi Idk what to say, I write sometimes lol

The emanations of a rebellious brain

hi Idk what to say, I write sometimes lol

نکنه پاییز بشه و اینجا نباشه؟
نکنه بارون بیاد و چتر بیاره؟
اگه راه طولانی باشه و باهام راه نیاد چی؟
نکنه بهار بیاد ولی دیگه عید نباشه؟
 

۰ نظر 31 August 22 ، 17:48
Voronica Yang

+لحن گفتارت خیلی غمگینانه است.

 

- زندگی هم کاملاً جدی و اندوهبار است در جهان از بعضی چیز‌ها به حیرت می‌افتیم. ما در جهان یکدیگر را ملاقات و با هم رفاقت می‌کنیم و مثل لحظاتی که می‌گذرد در این جهان گشت و گذار می‌کنیم بعد از هم جدا می‌شویم بی خبر و اندوابار به سرعت لحظاتی که گذشت همه چیز تمام می‌شود و می‌رویم.

۰ نظر 29 August 22 ، 20:51
Voronica Yang

علم می گوید سرما، نتیجه کاهش گرماست.
پلوتینوس معتقد بود تاریکی بخاطر عدم وجود نور است.
اگوستینوس معتقد بود شر، نبود خیر و سرپیچی از خداست.

سرما وجود ندارد.
تاریکی موجودیت مستقل ندارد.
شر هویت متکی به خود ندارد.

به راستی که ترس های انسان همه از "عدم" نشات می گیرد.

پوچ، خالی، تهی.
 

۰ نظر 28 August 22 ، 22:25
Voronica Yang

اینجا برای تو
هیچ چیز
جز من و گیتار و گریه
نیست. 

۰ نظر 28 August 22 ، 11:24
Voronica Yang

سلام {به احتمالا خواننده های آینده وبلاگ}
این منم
شما قراره منو به اسم ورونیکا بشناسید
این اولین پستیه که اینجا میزارم و حس خوبی به این موضوع دارم
اینجا سعی میکنم خودم باشم، به دور از ایده آل گرایی ها و کمالگرایی های واگیردار سوشال مدیا
به دور از خود فرهیخته پنداری ها
اینجا، من منم
با تمام نقص هام

در وصف خودم، چیزی برای گفتن ندارم
آدمیزاد پیچیده تر ازیناس که کلمات بتونن توصیفش کنن
گاهی حس میکنم حتی خودمم خودمو خوب نمیشناسم

نفس عمیق.

اینتر.
 

۰ نظر 27 August 22 ، 22:24
Voronica Yang